بولتن سینما و تلویزیون: تمسخر پایداری ایران روی پرده دولت/ هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران را ببینید
تاریخ انتشار: ۹ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۴۹۲۴۸۹
گروه سینما و تلویزیون: اخبار حوزه سینما و تلویزیون نیز همواره مخاطبان خاص خود را داشته و دارد؛ به همین خاطر در مطلب پیش رو تلاش کردیم مهمترین و جذاب ترین مطالب این حوزه را جمع آوری نموده و تقدیم علاقه مندان کنیم تا اگر امکان پیگیری مطالب در طول روز را ندارد، در یک زمان مشخص و یکجا از آنها مطلع شوند.به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز 9 خرداد ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گریز از انزوای شعرتماشای هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایرانبا بهترین بازیگر زن کن 2017 آشنا شوید/دایان کروگر از جنگ تروا تا نخل طلا+عکستمسخر پایداری ایران برای حق هستهای روی پرده دولتاسامی فیلمهایی در دست تولیدسینمای ایرانباز هم «لرد» و کارگردانش به ريش سينما خواهند خنديد«رابرت دنیرو»: آمریکا امروز یک کمدی گُنگ غمانگیز را مانَد«گیتی خامنه» و قصهای دیگر از «هزارداستان»
مشروح اخبارگریز از انزوای شعر
محمد شمسلنگرودی پس از سالها شاعری و تثبیتش در دنیای ادبیات، پس از نگارش چهار جلد «تاریخ تحلیلی شعر نو» و انتشار دفتر شعرهای بسیاری نظیر «قصیده لبخند چاک چاک»، «پنجاه و سه ترانه عاشقانه»، «باغبان جهنم» و... در شصتسالگی بازیگری را با «فلامینگوی شماره ١٣» آغاز کرد؛ فیلمی که اگرچه سال ٨٩ جلوی دوربین رفت اما تاکنون به نمایش درنیامده بود و بهتازگی در گروه هنر و تجربه اکران شده است.
به گزارشبولتن نیوز، با این شاعر و بازیگر، که تجربههای بازیگریاش را در امتداد تجربههای شاعریاش میداند، به بهانه نمایش این فیلم درباره شعر، سینما و بازیگری گفتوگو کردیم.
برای شمسلنگرودی شاعر که چهار دهه در حوزه ادبیات فعالیت کرده و مدتی است بهطور جدیتر سینما را دنبال میکند، چه نسبتی بین سینما و شعر برقرار است؟هرگز به دنبال یافتن خطوربطی بین این دو حوزه نبودم و الان هم نیستم. از قدیم به موسیقی خیلی علاقهمند بودم، بعد هم به شعر علاقهمند شدم و در سنین ٢٠سالگی هم علاقه به سینما و تئاتر در من شکل گرفت. به تئاتر آناهیتا رفتم و در کلاسهای آقای اسکویی شرکت کردم. در سال ٥٧ هم قرار بود یک تئاتری را به صحنه ببریم به اسم «مونت سِرا» نوشته روبلس، که انقلاب شد و ماند و من دوباره برگشتم به شعر. در تمام این مدت دنبال خطوربطی بین اینها نبودم، هر دو را دوست داشتم و احساس میکردم که هر دو به خیلی از نیازهای عاطفی من پاسخ میدهند و به گمانم میتوانم از پس آن بربیایم. یعنی چی؟ یعنی اینکه هیچموقع احساس نمیکردم از پسِ نقاشی بتوانم بربیایم، برای اینکه آن شور آفرینش در نقاشی برایم وجود نداشت. در شعر، موسیقی و سینما احساس میکردم همیشه شور آفرینش در من هست و به سمتشان رفتم.
پس درواقع اگر بخواهیم صحبت شما را جمعبندی کنیم، وجه مشترک این دو زمینه -شعر و سینما- این است که در شما یکجور شور آفرینش ایجاد میکنند؟بله، یک نوع شور آفرینش و گرمای رهایی. درواقع، به این معنا که وقتی دارم شعر مینویسم، جهانی دارم برای خودم میسازم که جهانِ غیرقابل تحمل بیرون نیست. سینما و تئاتر هم برای من همینطور است. حتما آنهایی که کار نقاشی میکنند، برای آنها هم اینگونه است، ولی برای من در مورد نقاشی چنین نیست.
«فلامینگوی شماره ١٣» اولین فیلمی بود که شما در سال ٨٩ بازی کردید. چطور این اتفاق افتاد و چه شد که پا به عرصه بازیگری گذاشتید؟به درخواست آقای رسول یونان در «فلامینگو» بازی کردم. رسول یونان فیلمنامه فیلم را نوشته بود، میخواستند آن را بسازند و به من گفت بیا بازی کن و بعد هم اصرار کرد. به دلایلی نمیپذیرفتم، چون خیلی دور شده بودم از این فضا. ایشان گفت بیایید بنشینیم و صحبت کنیم و با کارگردان هم صحبت کن شاید نظرت عوض شد. بعد که حرف زدیم، دیدم بد نیست و یک تجربهای میکنم و میبینم آن فضاها دوباره برایم زنده میشود یا نه؛ رفتم و علاقهام باز بیدار شد. اما علاقه جدی من از وقتی شروع شد که آقای رضا کیانیان آمدند و از من خواستند در فیلم «پنج تا پنج» به کارگردانی خانم تارا اوتادی بازی کنم؛ در آنجا تصمیمم برای ادامه راه، جدی شد.
تا حالا که چهار تجربه سینمایی داشتید، این فیلمها چه ویژگیهایی داشتند که شمایی را که در اولین مورد پیشنهاد رسول یونان را بهسختی پذیرفتید، در این عرصه نگه داشتهاند؟شاید مهمترین دلیل ماندگارشدنم در سینما، این است که فضای شعر از هر نظر، یعنی هم فضای بیرونی که الان در شعر وجود دارد و هم فضای شخصی برای خودم که ٤٠ سال در خلوت و تنهایی حین کارکردن تجربه کردم، یکجوری تنهایی و انزوا را شدت میبخشید و من چون خیلی اهل انزوا نیستم، وقتی وارد سینما شدم، دیدم درست برعکس است، یعنی تیم عظیمی هستند با گرایشهای مختلف، با افکار مختلف و شخصیتهای مختلف که قرار است یک کار جمعی انجام دهند که یک برایندی دارد. خوشبختانه چون با کسانی که کار کردم، بیشترشان آدمهای خوبی بودند، خود این فضا برایم جذاب شد، یعنی یکی از دلایل ماندگارشدنم، جذابیت فضای جمعی سینماست. در وهله بعد، نقشآفرینی برای شخصیتهایی که من هیچ موقع با آنها زندگی نکردم و قرابتی با آنها نداشتم جالب بود. اینکه در قالب آنها رفتم و احساس آنها را درک کردم، برایم بسیار جذاب بود. مخصوصا در فیلم «احتمال باران اسیدی» که کاراکتری را بازی کردم که هیچ سنخیتی با من ندارد. یک آدم تنها، منزوی، منفردی که هیچ دوست و آشنایی ندارد و بازنشسته است و با هیچ مرد و زنی ارتباط ندارد و نمیدانستم چنین کسی چگونه زندگی میکند. خیلی برایم جالب بود ببینم این فرد چگونه زندگی میکند. خب لازمهاش این بود که به این شخصیت و رفتارش فکر کنم. خب این برای من خیلی جذاب بود.
شما خودتان را به معنای کلاسیک بازیگر میدانید؟به معنای کلاسیک خودم را شاعر هم نمیدانم. مهم این است که مردم چه برداشتی کنند. مردم که میگویم، منظورم اهالی فن هستند. شما میدانید که من برای «احتمال باران اسیدی» در جشن منتقدان و نویسندگان سینما کاندیدای بهترین بازیگر سال شدم. خب برایم خیلی جذاب است، اما اگر از من بپرسید که آیا شما خودتان را بازیگر میدانید؟ خودم را بازیگر نمیدانم چون در چشماندازهایم کسانی را میبینم که خیلی بزرگ هستند. بنابراین خودم را نمیتوانم شاعر هم بدانم، وقتی که حافظ نیز در زبان فارسی شعر گفته. من خودم را با حافظ میسنجم، با سعدی؛ به قول شاملو که یک بار خصوصی به من گفته بود که اگر من به اندازه کلیم کاشانی هم بتوانم در تاریخ ادبیات نفوذ داشته باشم، کلاهم را به هوا میاندازم. این واقعبینی شاملو را نشان میداد. وقتی «کابوی نیمهشب» را نگاه میکنم، بازی داستین هافمن را که حیرتانگیز است نگاه میکنم، خب خیلی خامطبعانه است من بیایم فکر کنم که یک بازیگرم؛ طبیعتا بازیگر هستم، ولی بازیگر مهمبودن فرق میکند. بازیگر مهم داستین هافمن است.
خودتان را نابازیگر هم نمیدانید؟خودم را نابازیگر نمیدانم، خودم را صد درصد بازیگر میدانم، اما اگر سؤال این است که خودم را در خلوت خودم هنرمند و بازیگر میدانم، باید بگویم نه. چنین چیزی نیست. یعنی من مرتب در حال تراشدادن خودم هستم، در حال نقد خودم هستم، من در خلوت خودم وقتی دارم شعر کار میکنم، خودم را شاعر هم نمیدانم، ولی اگر کسی بیاید و بپرسد که شما شاعر هستید، میگویم بله، هستم. اما در لحظه آفرینش به اینکه من شاعرم فکر نمیکنم، در خلوت خودم مرتب در حال پوستانداختن هستم.
وقتی که شما کار بازیگری را در ٦٠سالگی شروع کردید، چه چیزی شور و انگیزه تجربهای ناشناخته و نو را برای شما ایجاد کرد؟ نگران نبودید با پاگذاشتن در عرصهای نیازموده، جایگاه تثبیتشدهتان در ادبیات و شعر متزلزل شود؟من زمینه کار سینمایی داشتم و از بازیگری سینما بیاطلاع نبودم. در سالهای جوانی عضو کانون فیلم ایران بودم. قبلا هم گفتم جایگاهی که اینقدر متزلزل باشد که با یک بازی خراب شود، همان بهتر که خراب شود. پس معلوم است جایگاهی نبوده. شاملو هم که میدانید با ایرج قادری همکاری کرد و سناریوهای خیلی نازلی نوشت. اما هیچکدام از این تجارب به جایگاه شاملو لطمه نزد، برای اینکه جایگاه شاملو، جایگاه مرتفعی بود. اگر جایگاهی اینقدر متزلزل باشد که با یک تجربه جدید مورد آسیب قرار گیرد، همان بهتر که چنین شود. منظورم این است که خیلی به جایگاه فکر نمیکردم، به این فضای جدیدی که جلویم قرار گرفته بود و پرجلوه هم بود، میاندیشیدم و کسب تجربه تازه، انگیزه من بود و معمولا هم در هر کاری میروم، همه تلاشم را میکنم، نه اینکه الزاما موفق شوم که آن بحث دیگری است؛ تلاش میکنم که به بهترین وجه آن کار را انجام دهم. پس جایی برای ترس باقی نمیماند. من یک ترانه هم خواندم و خوشبختانه هم هرگز ندیدم چیز بدی دربارهاش گفته شود. بعد از آن دهها نفر برایم آهنگ ساختند و دیگر نخواندم، برای اینکه در آن ترانه و آهنگ چیزی بود که دیدم خوب است و حرف من است و باید تجربهاش کنم. در بازیگری هم همینجور؛ یعنی الان طبیعی است که سناریوهایی به من پیشنهاد میشود. الان در کامپیوترم دو، سه تا فیلمنامه است ولی بهراحتی قبول نمیکنم، چون قصدم این نیست که بازیگر شوم. من دنبال بازی هستم، خود زندگی هم بازی است، شعر هم بازی است. درواقع بازیگری هم مثل شاعری برای من راهی است، برای بیشتر جذابکردن زندگی. بنابراین خیلی به جایگاه فکر نمیکنم. کاری که برایش انگیزه دارم و به آن علاقه دارم، را سعی میکنم بهخوبی انجام دهم، به طوری که نشان داده شد که بهخوبی هم انجام دادم و کاندیدای بهترین بازیگری جشن انجمن منتقدان سینمایی هم شدم.
در ادامه مسیر هم نگران این نیستید که در سینما در موقعیتی قرار بگیرید که در مقایسه با جایگاهتان در شعر معاصر، موقعیت مطلوبی نباشد؟این نگرانی را ندارم، بلکه حواسم هست که با وسواس بیشتری کار کنم. مثلا شاملو به خاطر مشکلات عدیده مالی، میرفت بهعنوان شغل فیلمنامههایی که شاید چندان مطلوبش نبود هم مینوشت، بعدا میگفت آن دوران، دوران بردگی من بود، یعنی ديگر نگران نبود چون، مجبور بود این کار را بکند. من چرا نگران باشم؟ باید حواسم را جمعتر کنم و کار دقیقتری را انجام دهم.
درواقع اینطور نیست که شما یک وسوسهای داشته باشید برای اینکه ژانر تازهای را تجربه کنید و بعد آن وسوسه، برای شما این نگرانی را ایجاد کند که نکند مسیری که انتخاب کردم درست نباشد؟هر کسی یک جهانبینیای دارد. کسی که اهل تأمل است، اهل هنر است، اهل شعر و ادبیات است، حرفی برای گفتن دارد. به قول نرودا که میگفت همه شاعرها یک حرفی دارند که تمام تلاششان را میکنند که به یک وجهی آن حرف را بگویند. خب وقتی من تمام تلاشم این باشد که به بهترین وجه درونیات خودم را بیان کنم، فکر میکنم همین دقت و وسواس باعث میشود که کمتر نگران چیزی باشم و با تلاش، کارم را بکنم. میخواهم بگویم قبل از اینکه نگران چیزی باشم، در شروع مراقبت میکنم و نگرانم که در انتخاب کار بیدقتی نکنم.
این چهار تا تجربهای که داشتید، از نظر خودتان تجارب قابل قبولی بودهاند؟بله، هرکدام به یک دلیل. وقتی که من «فلامینگوی شماره ١٣» را بازی میکردم، هنوز تصمیم به بازیگری نداشتم. ورودم یک تجربهای بود برایم و وقتی در آن فیلم مشغول بازی بودم، فیلمبردار ما آقای آقاجانی برگشت به من گفت تو بازیات خوب است. پرسیدم چرا؟ گفت خیلی بازیات زیرپوستی است و غلو نداری و این برایم جالب بود که پس من میتوانم یک مقدار دقت بیشتری بکنم. با او گفتوگو کردم و خواستم بیشتر برایم توضیح بدهد و او هم توضیح داد. خب این یک تجربهای بود که با اینکه تصمیم نداشتم ادامه دهم، اما وقتی وارد فیلم دوم شدم، آن تجربه همراه من بود و حالا میخواستم ببینم چیزهای تازه دیگری میتوانم مثل آن حرف بشنوم. اواخر فیلم «پنج تا پنج» بود که فهمیدم میتوانم بازیگری کنم و به خودباوری رسیدم و برای همین بود که در فیلم سوم کاندیدا شدم. برای اینکه دقیقا متوجه شده بودم که وزنه بازیگری چیست. امکان دارد فردا در یک فیلم موفق نشوم که بحث دیگری است، اما در فیلم «احتمال باران اسیدی» تمام مدت مشغول تجزیه و تحلیل کاراکتر بودم. خب بعد از مدتی من شدم آن شخصیت در ذهن خودم. بیشترین تجربیاتم را در درک متن فیلمنامه، در فیلم سوم به دست آوردم. یعنی با تلاش خودم به دست آوردم و کسی به من چیزی نمیگفت. در هر کدام از فیلمها یک دستاوردی داشتم و دستاوردهای هر چهار فیلم، دستاوردهای واحدی نبودند.
اغلب آدمها، وقتی در یک حوزه صاحب سبک و مشهور میشوند، کمتر سعی بر تجربه حوزههای دیگر دارند. برای شما اینگونه نبود و شما پس از چهار دهه شاعری، بازیگر شدید. در شعر و شاعری برای شما چه خلأیی وجود داشت که ریسک کردید و در یک حوزهای که زبان و جهان متفاوتی با شعر دارد وارد شدید؟ چه چیزی در شاعری کم بود که بازیگری آن را جبران میکرد و شما را ترغیب کرد که بازیگری را تجربه کنید؟سؤال خوب و دقیقی است. من برای شما چند تا مثال میزنم که قضیه برایتان روشن شود. من و آقای دکتر اسماعیلپور تابستان دو سال پیش به کنگره جهانی شعر در چین دعوت شدیم. در آنجا همه شاعران مهم جهان که درواقع یکجوری نماینده شعر زبان خودشان بودند، حضور داشتند. یکی، دوهفتهای آنجا بودیم، شعر خوانده شد، بحث شد، کتابها چاپ شد، تلویزیونها آمدند مصاحبهها کردند، اما تمام آن اتفاقات، همانجا خلاصه شد. درحالیکه وقتی من یک فیلمی بازی کنم، حتی اگر یکدهم این اتفاقات برایش نیفتد، به شکل شگفتآوری صدایم به گوش همه میرسد. این دوره، دورهای است که دیگر شعر و نقاشی جلوی صحنه نیست. نگاه کنید که شعر مخاطب بیشتری را در جهان امروز جلب میکند؛ یا سینما یا موسیقی؟ واقعیت این است که در جهان امروز تئاتر دیگر جلوی صحنه نیست؛ نه اینکه بد است، خیلی از هنرها از تئاتر دارند تغذیه میکنند، اما تئاتر بُرد چندانی ندارد. خیلی از هنرها ذاتا دارند از شعر تغذیه میکنند. آقای باب دیلن شاعر بوده، آقای لئونارد کوهن شاعر بوده؛ اینها آمدند خواننده شدند تا حرفشان به واسطه موسیقی به گوش جهان برسد. اگر همان شعر را صرفا ادامه میدادند، صدایشان به هیچ کجا نمیرسید. برای اینکه جلوی صحنه، موسیقی است و سینما. برای منی که مخاطب برایم مهم است و حرفی دارم که میخواهم مخاطبم بشنود، طبیعتا سینما که بُرد بیشتری دارد جذابتر است. این به این معنا نیست که شعر بُردی ندارد، این به این معنا نیست که شعر قابلیت و صلاحیت ندارد، بلکه به این معناست که اساسا شعر چنین جوهرهای ندارد. شعر متکی به زبان است، باید ترجمه شود به چینی، فرانسه، انگلیسی؛ اما سینما چنین نیازی ندارد، موسیقی چنین نیازی ندارد و بیواسطهتر هستند.خب طبیعتا اگر زماني كه نوجوان بودم و این امکاناتی که الان هست، وجود داشت، حتما از همان موقع میرفتم سمت موسیقی و سینما. یک سالهایی بود در دهه ٤٠ که احمد شاملو شبهای شعر گذاشته بود، شبهای شعر خوشه و جمعیت زیادی را از تمام ایران جذب کرده بود. خب الان دیگر شعر در آن جایگاه نیست. آن زمان هم جایگاه موسیقی و سینما مثل شعر نبود اما امروز این دو (موسیقی و سینما) جایگاه بقیه را گرفتهاند. بنابراین شما ميپرسيد چه خلأیی وجود داشت، این خلأ در زندگی من نبود، در بیقابلیتی شعر نبود، در واقعیت جهان امروز است. به قول پستمدرنها، جهان دارد همزمان میشود. این همزمانی را شعر پاسخگو نیست. یعنی چه؟ یعنی شما الان در تلگرام به عنوان یک رسانه دنیای امروز نگاه میکنید و در ویدئویی میبینید که همسر آقای ترامپ، دست او را پس زده، و جز شما میلیاردها نفر در سراسر دنیا همزمان این تصویر را دیدهاند. این همزمانی خاصیت تصویر است. شعر این توانایی را ندارد. سؤال شما بسیار سؤال دقیق، درست و زیبا بود. این عصر، عصر همزمانی است، بنابراین وقتی نیرو و انرژیات را برای بیان درونیاتت میگذاری، بهتر است برای چیزی بگذاری که در درون این همزمانی جا داشته باشد.
پس میتوان از اظهارنظر شما نتیجه گرفت که دوره فراگیری شعر تمام شده است؟یکجوری بله. من در خیلی از کنگرههای جهانی شعر شرکت داشتم. در فرانسه با آدونیس و خیلی شاعران مطرح دنیا، شب شعر داشتیم در کوچهها. من از برگزارکنندهها سؤال کرده بودم که چرا این شعرخوانی را در کوچهها گذاشتید؟ ایدهای زیبا، جالب و جذاب بود. ما در کنار اقیانوس، کنار رودخانهها، در خیابانها و... مینشستیم و برای عابران شعر میخواندیم. مسئول کنگره در پاسخ به من گفت میخواهیم مردم را با شعر آشتی دهیم و من تعجب میکردم که یک آدم فرانسوی دارد این حرف را میزند، برای اینکه تصورم این بود که مردم لااقل در فرانسه که با شعر قهر نیستند. منتها بعدتر پی بردم که مردم با شعر قهر نیستند منتها شعر دیگر جلوی صحنه نیست. در دنیای امروز شعر، در کنار موسیقی و ترانه شنیده میشود. چندی پیش پینکفلوید ترانهای خواند برای مهاجران و پناهندگان. خب اگر این یک شعر بود که فقط توی کتاب منتشر میشد، چند نفر آن را میخواندند؟ اما وقتی با موسیقی همراه شد چند نفر در سراسر جهان آن شعر را شنیدند؟ تأکید میکنم اینها به معنی بیقابلیتی و بیحرمتی شعر نیست و اصلا این فراگیری، جزء وظایف شعر و کارکردهای شعر نیست، جزء کارکردهای موسیقی و سینما است. یکی از عواملی که من بعد از ٦٠ سالگی آمدم و ترانه خواندم که البته ادامه ندادم و بعید است که ادامه هم دهم چون به سمت سینما کشیده شدم، همین نگرش من به مقوله شعر، سینما و موسیقی بود.
حالا که مدتی است بازیگری و سینما برایتان جدی شده، این مشغله تازه بر فعالیت شاعریتان سایه نینداخته است؟این هم سؤال جالبی است. نه، مطلقا. شعر دیگر جزئی از من شده است. شعر در درون آدمی سه دوره طی میکند. یک دوره ابتدایی است که هنوز دارد آدم را آزمایش میکند. خب این مرحله زود میگذرد. یک دوره یافتن زبان و پیچیدگی و... از این مرحله هم بگذری، اگر کارت تداوم پیدا کند و به آن مرحله سوم برسی، دیگر شعر جزئی از تو میشود و مثل حرفزدن و سایر روزمرههایت میشود. یعنی من تقریبا هر روز و هر شب شعر میگویم. که البته همه آنها خوب نیست. بعضیها را کار میکنم و بعضیها را پاره میکنم. شعر جزئی از من است، جزئی از تأملات و زندگی من. یعنی شما وقتی یک کلمه را میگویید، آن کلمه در ذهن من تبدیل به شعر میشود. چند روز قبل با آقای عباس مخبر در شهرک محل سکونتمان قدم میزدیم، یک درخت کهنسالی بود که از پایینش چند تا جوانه درآمده بود. رو به آقای مخبر گفتم نوهگان این درخت را ببینید! دیدن این جوانهها به شکل نوههای آن درخت کهنسال، از ذهنیت شعری من میآید. میخواهم بگویم شعر بخشی از نگرش و زندگی من شده است. تلاشی برای شعرگفتن نمیکنم؛ اگرچه همیشه نمیتوان شعر گفت. اما شعر با وجود من ممزوج شده است، برای همین هم امروز دیگر شعر برای من خصوصیتر از گذشته است و هیچ علاقهای ندارم که کتابی تازه چاپ کنم. اشعارم را دارم برای خودم جمع میکنم و نگه میدارم.
همکاری با آقای علیقلیان «فلامینگوی شماره ١٣» چطور بود؟اساسا همکاری با آقای علیقلیان مسبب علاقه من به سینما شد. به خاطر شخصیت ایشان. ایشان مهندس هواپیما هستند، علاقهشان به شعر و مناعت طبعشان مرا دلبسته سینما کرد. تنها ترسم از ورود به سینما این بود که با یکسری آدمهای ناخوشایند مواجه شوم، ولی خوشبختانه با یکسری آدمهای بسیار خوشایند مواجه شدم و همانها باعث شدند تا من علاقهمند به سینما شوم.
حالا که دیگر چهار تجربه سینمایی در کارنامه خود دارید و با بازیگرانی نظیر گلاب آدینه و رضا کیانیان همبازی شدید و میتوان گفت سینما برای شما جدی است، خودتان را جزئی از فضای سینمای ایران میدانید؟خودم را جزئی از سینما نمیدانم، خودم را هنرجوی سینما میدانم، کسی که در حال مطالعه سینماست و علاقه دارد شناخت بیشتری پیدا کند. حداقل دو، سه ماه در میان یک فیلمنامه میخوانم و معمولا هم فیلمنامهها را قبول نکردم، برای اینکه شاید برای کس دیگری خوب باشد، اما برای من خوب نبوده چون چیزی که خیلی در درجهاول مهم است، تأملاتی است که در یک اثر هنری جریان دارد. برایم خیلی اهمیت دارد که شخصیتپردازیها و فضاسازیها و پیوند کار چگونه است. اگر آن تأملات و تم فیلم مورد قبولم باشد، با کارگردان و نویسنده وارد گفتوگو میشوم. موقع فیلم دیگر هیچ بحثی با کارگردان ندارم، حتی پشت مانیتور هم نمیروم، اما قبل از شروع، اگر از سناریویی خوشم بیاید، خیلی دقیق با کارگردان و نویسندهاش گفتوگو میکنم. میتوانم بگویم سینما برایم یک مقوله بسیار جدی است مثل شعر.
یعنی شعر و سینما همپای همدیگر؟بله، یعنی درحالحاضر چنین است. امروز که فیلمهای تاریخ سینما را نگاه میکنم، یکجور دیگری نگاه میکنم نسبت به ١٠ سال پیش. مثلا فیلم «کابوی نیمهشب» را بارها دیده بودم، اما الان که نگاه میکنم، به ظرایف، دقایق و جزئیاتش نگاه میکنم، بیشتر دقت میکنم و برایم خیلی جذابتر است. این را هم بگویم که همه کارها را برای رضایت خاطر خودم انجام میدهم و اگر به خاطر رضایت خاطر خودم نباشد، به سمت هیچکدام اینها نمیروم. یعنی همانقدر که در شهرک محل سکونتم، غروبها از تماشای نوری که بر برگها میافتد و این برگها در نور تکان میخورند و برق میزنند لذت میبرم و برایم جلوه زندهای دارند و با آنها احساس پیوند میکنم و برایم جذاب و زندگیبخش هستند، به همین نسبت هنری را هم دوست دارم که برایم اینگونه باشد و با من چنین کاری کند. اطمینان خاطرم هم از همینجا میآید که دنبال جذابیتهای پنهان در کارها هستم و امیدوارم که در ادامه راه هم، کارها خوب پیش برود.تماشای هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران
از چهارشنبه این هفته، دو فیلم جدید در سینماهای کشور به نمایش در می آید، «مادر قلب اتمی» فیلمی است که حدود 4 سال پیش ساخته شده است و حالا بخت اکرانش بالاخره در ماه رمضان باز شده است.
به گزارشبولتن نیوز،مادر قلب اتمی فیلمی به کارگردانی و نویسندگی علی احمدزاده است ، داستان فیلم با یک مهمانی آغاز میشود، مهمانی که به مناسبت مهاجرت شخصیت «کامی» تدارک دیده شده است، او قصد دارد برای همیشه به تونس برود.این فیلم از نظر بازیگر هم پرستاره است، از محمدرضا گلزار بگیریم تا ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی.
اما دیگر فیلمی که قرار است از این هفته اکران شود «رگ خواب» حمید نعمت الله است،فیلمی که در جشنواره فیلم فجر سال گذشته برای نخستین بار اکران شود اگرچه هیئت داوران چندان روی خوش به آن نشان ندادند اما در میان مخاطبان و منتقدان بحث های زیادی را در پی داشت و درباره این اثر بسیار نوشته و گفته شد.
لیلا حاتمی شاخص ترین بازیگر رگ خواب است که برای نقش آفرینی در این فیلم جایزه سیمرغ بهترین بازیگر زن جشنواره را از آن خود کرد، در کنار او حمیدرضا آذرنگ و الهام کردا ترکیب بازیگران اصلی رگ خواب را شکل داده اند.
علاوه بر این دو فیلم، بزودی پوران درخشنده هم با «زیر سقف دودی» به سینماها می آید، فیلم درخشنده با یک هفته تاخیر از 17 خرداد و بعد از تعطیلات هفته آینده اکران خواهد شد.این فیلم که مانند اغلب کارهای درخشنده سوژه ای جدی و اجتماعی دارد به طلاق های عاطفی در خانواده امروز می پردازد و این موضوع مهم را آسیب شناسی کرده است.
در فیلم درخشنده فرهاداصلانی ، مریلا زارعی و بهنوش طباطبایی نقش آفرینی می کنند و جالب است که اکران زیر سقف دودی و رگ خواب تقریبا همزمان شده است تا تماشاگران در یک زمان هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران در جشنواره فیلم فجر را بتوانند تماشا کنند چراکه مریلا زارعی هم برای این فیلم به طور مشترک با لیلا حاتمی سیمرغ بهترین بازیگر زن را به خانه برد.با بهترین بازیگر زن کن 2017 آشنا شوید/دایان کروگر از جنگ تروا تا نخل طلا+عکس
دایان کروگر برای بازی در فیلم "محوشدگی" به کارگردانی فاتح آکین جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن فرانسه را تصاحب کرد.دایان هایدکروگر متولد ۱۵ ژوئيه سال ۱۹۷۶ در آلگرمیسن در ایالت نیدرزاکسن است. هانس پدرش متخصص کامپیوتر و مادرش، ماریا کارمند بانک است. دایان به همراه برادرش اشتفن در شهر یکصدهزار نفری هیلدسهایم به مدرسه رفته است.بعد از پنج سال کار در عرصه مدلینگ، وارد مدرسه هنرپیشگی در پاریس شد و برای تامین هزینههای زندگی حتی مدتی برای یک شرکت کفن و دفن نیز کار کرد. دایان هایدکروگر در سال ۲۰۰۲ در اولیناش فیلم با نام "پیانیست" ایفای نقش کرد.سختی تلفظ نام او باعث شد تا دایان هایدکروگر در همان اوائل ورود به دنیای سینما، "هاید" را از نام فامیلیخود حذف کند. او سپس در گام بعدی حرف آلمانی "Ü" را در"Krüger" با یک "U" تعویض کرد تا دیگر مردم دنیا بتوانند به راحتی ناماش را تلفظ کنند.شهرت جهانی دایان کروگر با فیلم تاریخی "تروا" آغاز شد. ولفگانگ پترسن، کارگردان آلمانی این فیلم، کروگر را از بین ۳ هزار کاندیدا برای ایفای نقش "هلن" برگزید. در این فیلم که برگرفته از ایلیاد اثر حماسی شاعر یونانی هومر است، برد پیت و اورلاندو بلوم در کنار دیان کروگر ایفای نقش میکنند.دایان کروگر برای بازی در فیلم "محوشدگی" به کارگردانی فاتح آکین روز یکشنبه (۲۸ مه/ ۷ خرداد) جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن فرانسه سال ۲۰۱۷ را تصاحب کرد.در فیلم "محوشدگی" دایان کروگر، نقش "کاتیا" یک زن آلمانی را ایفا میکند که همسر خارجی (کُرد) و پسر خود را در جریان بمبگذاری "نئونازیها" ازدست میدهد. فیلمی که ریشهای از واقعیت دارد و دادگاه یکی از عاملان قتلهای زنجیرهای ۹ خارجی در آلمان هنوز هم در جریان است. فیلم محو شدگی اولین ایفای نقش کروگر به زبان آلمانیاست.یکی دیگر از نقشآفرینیهای موفق دایان کروگر در فیلم "آشغالهای لعنتی" محصول سال ۲۰۰۹ به کارگردانی کوئنتین تارانتینو است. این فیلم علاوه بر فروش ۳۰۰ میلیون دلاری در جشنواره کن نیز برنده یک جایزه شده است.دایان کروگر به زبانهای انگلیسی و فرانسه به حدی تسلط دارد که در صداگذاری فیلمها از صدای اصلی او استفاده میشود و برای شنونده اصلا قابل تشخیص نیست که زبان مادری او آلمانی است.دایان کروگر از سال ۲۰۰۲ که برای نخستین بار روی پرده سینما ظاهر شد تا کنون در ۳۶ فیلم سینمایی و سه فیلم تلویزیونی ایفای نقش کرده است. کارنامه فعالیتهای هنری دایان کروگر تاکنون با ۱۲ جایزه و ۶ نامزدی دریافت جایزه همراه بوده است.تمسخر پایداری ایران برای حق هستهای روی پرده دولت
از ميان سه فيلمي که به زودي اکران خود را در سينماهاي کشور آغاز ميکنند، يکي هم فيلم «مادر قلب اتمي» است، اثري که با وجود اعمال اصلاحات از سوي شوراي پروانه نمايش باز هم از سوي اداره نظارت
منبع: بولتن نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۴۹۲۴۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تبلیغات گل درشت در تلویزیون، سینما و شبکه نمایش خانگی به مرز فاجعه رسیده است/ تلویزیون شفافسازی کند
حسین قره: آقایان در تلویزیون که خیال خودشان را راحت کردهاند، انگار وقت و زمان و گوش و چشم سایر حواس و قوای فاهمه و... که مخاطبان دارند، مِلک حضرتشان است و تصمیم و کنترلش با خودشان نیست، اخیراً هم که دیگر تبلیغ نمیسازند، در واقع خود آگهیها به سریال وسط فوتبال و سریال و... تبدیل شده است، شاید مخاطب یادش برود که داشت چه میدید و البته دیده شده بعضی از مواقع خود پخش هم یادش رفته و رفتهاند برنامه بعدی.
تلویزیون شفافسازی کنداگر مخاطب تلویزیون باشید گاهی آن قدر تبلیغات طولانی است که نسبت به زمان پخش و قیمت ثانیه و دقیقه تبلیغات در تلویزیون این شائبه برایتان پیش میآید که صداوسیما در شکل کلی سهامدار آن کالا و خدمات است؛ چون واقعاً خارج توجیه است، مثلاً فرض بفرمایید یک نوعی از چرخگوشت (تعمداً اسم و اصل برند و کالا را نمیگویم) هست که شما هر وقت تلویزیون را روشن کنید اول تبلیغکنندگان آن را میبینید. اگر یک برند برنامه بلندمدتی داشته باشد که هر خانواده ایرانی (حدود ۲۵ میلیون خانوار) یکی از این وسیله را داشته باشند، حتی اگر ۸۰ درصد سود حاصل از هر دستگاه را صرفه تبلیغات تلویزیونی کند باز هم باتوجهبه ساعات پخش در میانبرنامهها یا بین نیمههای فوتبال و... توجیه اقتصادی ندارد، آخر تبلیغات حاصل عدد و رقم است، یک برند این میزان از سود را هزینه میکند تا این میزان از بازار هدف محصولاتش را بخرند، آخر تکمحصولی که بازار جهانی هم ندارد، این همه تبلیغ را با چه توجیه اقتصادی انجام میدهد. مگر اینکه مثلاً در آغاز سال با بخش آگهی تلویزیون یک قرارداد کلی بسته شده باشد که مثلاً N هزار ساعت بخش در سال به قیمت N میلیارد تومان و گرفتن دو نوع تخفیف، یکی از بابت این که کالا موردبحث تولید ایرانی است و حمایت از بازار داخلی است و دیگر اینکه چون قرارداد موردی نیست و کلی و سالانه است.
همینجا چند سرفصل وجود دارد که میشود درباره آن صحبت کرد. یک اینکه تقریباً قریب بهاتفاق تبلیغات این چنینی را چند بازیگر و احتمالاً یک شرکت تبلیغاتی میسازند، پرسش اول این است، آیا محدودیتی و رانتی خاص برای سازندگان تبلیغات وجود دارد یا نه تصادفاً این اتفاقات رقم خورده است.
دوم اینکه اگر محدودیتی نیست آیا چنین شرایطی برای همه تولیدکنندگان ایرانی وجود دارد. اگر چنین است آیا تلویزیون فراخوانی عموماً داده است که شرایط برای همه کالاها و همه بازارها و خدمات وجود دارد و میتوانند از این بستر استفاده کنند. اگر این فراخوان داده شده و اگر شرایط برای همه یکسان است، در بازار تولید داخلی هیچ برند دیگری تمایل به این همه ساعت پخش ندارد؟ که این خود چند سرفصل دیگر را باز میکند که آیا برندها و تولیدکنندگان به این نتیجه رسیدهاند که همین میزان هم هزینه کردن در تلویزیون گران است و بازگشت سرمایه ندارد چرا که سرمایه گرانبهای اجتماعی تلویزیون ریزش داشته است.
فقط یک نکته دیگر میماند که در شرایط اجتماعی امروز و مسئله زنان به کار با مداقه نیاز دارد، آقایان ابتدا و میان و انتهای بعضی از برنامههای گفتوگومحور درباره زنان، تبلیغاتی را نشان میدهند که دغدغه زنان خانهدار این سرزمین خلاصه میشود در پوره سیبزمینی، این هم سطح سلیقه و دغدغه و بلندنظری، واقعاً خود حماسه است. (تأکید میکنم که آن تبلیغات میتواند در برنامههای آشپزی و یا سرگرمی محور پخش شود؛ ولی بعد از هر برنامههای منظور است.)
دوباره و بلکه شاید دوباره باید تأکید کنم که صداوسیما به دلیل اختصاص بودجه ملی - که امسال ۲۴ هزار میلیارد تومان به آن اضافه شده است - باید نسبت به تمام کنشها و واکنشها، برنامهسازیها، تولیدات و... پاسخگو به ملت باشد. اگر تلویزیون خصوصی بود یا همچون شبکه نمایش خانگی منبع مالش از بخش خصوصی تأمین میشد، این همه تأکید لازم نداشت و آقایان جبلی و جلیلی که بر مسند و صندلی یگانه رسانه ملی نشسته تکیه زدهاند باید برای تکتک اقدامات پاسخگو باشند.
هنرمندان و فاجعه تبلیغات در شبکه نمایش خانگی و سینماهمانطور که همه میدانیم، بسیاری از هنرمندان و نویسندگان و... حوزه سینما چشم و دل از تلویزیون بریدهاند و به سینما و شبکه نمایش خانگی پناه بردهاند و ناگفته نماند که هنرمندان ترازی هم چشم و دل از همه چیز شستهاند و در سکوت نشستهاند. شاید توجیه بسیاری این است که «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل». بههرتقدیر کار ما قضاوت نیست و هر که هر چه خود میخواهد همان میکند؛ اما نکته کجاست، در شبکه نمایش خانگی و سینما که بخش خصوصی دستی در تولید آن دارد برای تأمین هزینه یا نیاز به سرمایهگذاری دارد که نیتش سود کم و حضور در خلق هنر است و یا نه سرمایهگذاری که مثل هر تجارت و بازار و صنعتی به دنبال سود مکفی و بهاندازه سرمایه است. بماند که هر کدام باشد مهم نیست مهم ارائه هنرمندانه تبلیغات در آثار است. این مسئله و پدیده هم مختص ما نیست، همه جهان گرفتار این نوع تولید تبلیغات هستند. این چرخه که باید کالای تولیدشده به دست مصرفکننده برسد و آن را مصرف کند که چرخه تولید دوباره بچرخد، هر چه هست فعلاً سرنوشت این عصر است؛ اما نوع ارائه آن بسیار مهم است.
تبلیغات گل درست حتی گرفتاری بزرگترین هنرمندان تاریخ معاصر بوده و هست. بهخاطر دارم در یک نشست کارگردان فقید و بزرگ تئاتر جهان، پیتر بروک در زمان بخش یکی از جسورانهترین آثارش (مهابهاراتا) در تلویزیون همین مشکل را داشته که هر ۱۵ دقیقه آن فیلم تئاتر قطع و برنامه به بخش آگهی میرفته است. این قطع حس و حال و هوا برای یک فیلم تئاتر و مخاطب و تولیدکنندگان آن عذابآور بوده و پیتر بروک صحبت میکند و از سرمایهگذاران و گروههای تبلیغاتی میخواهد که اطلاعاتشان را در آخر و حتی تیتراژ بیاورند؛ ولی حس تماشاچی را در میانه اثر قطع نکنند. (نقل به مضمون عرض کردم؛ چون سالها پیش این ویدئو را دیدیم.)
قاعده سریال ها و پخشهای جهانی و تلویزیونها خصوصی این است که هر ۲۰ دقیقه فرصتی یک تا دودقیقهای به آگهی داده شود؛ اما اینکه در سریالی که هنرمندان برجسته در آن هستند به درودیوار آن تبلیغات چسبیده باشد و حتی در یک سریال مثلاً ساختمان مرکزی شرکت تبلیغکننده دیده شود... (باز هم تأکید میکنم که از ارائه مصداقی واقعی پرهیز دارم) دیگر فاجعه گل درشتی است و از خارج از عرف تمام درسهای تبلیغات است و قطعاً به ضدتبلیغ تبدیل میشود.
تبلیغات در عصر جدید با هنر گرافیک که هنری بصری است گره میخورد، مختصر و موجز و متناسب و با احترام به شعور مخاطب. اینکه در همه جای یک سریال نمای نزدیک بازیگر و سرش باشد و پشت سرش فلان شامپو که واقعاً ضدتبلیغ است. یکی از شروط استمرار یک هنر احترام به مخاطب است و هنرمندان آفرینشگر نباید اجازه دهند که تبلیغات غیرهوشمندانه و گل درشت به اعتبار آنان ضربه بزند.
توجه به تولید ملی و بهرهمندی تولیدکنندگان که سالانه میلیونها نفر از خدماتشان استفاده میکنند کار بسیار خوبی است، تبلیغات چنین پدیدهای است، اما استفاده در حد فوق ابزار و بیاحترامی به مخاطب را باید خود هنرمندان فکری برایش بکنند. هنرمندانی که کار تبلیغات میکنند باید سرمایهگذاران را توجیه کنند که چه چیزی برای آنان مناسب است. تندادن تمام به خواسته سرمایهگذار که احتمالاً خواستهای داشته و اصرار دارد که در چنین شرایط اقتصادی پر ماجرایی سرمایهگذاریاش حداکثر سود را داشته باشد باید با قواعد هنر هم بخواند، برای اعتبار برندی که ساخته است حداقل بپذیرد که ارائه هنرمندانه کالا و خدمات برندش برای شرکت و تجارتش سودی بلندمدت خواهد داشت.
تبلیغات محیطی که در اختیار سینما و شبکه نمایش خانگی است هم یکی از سرفصلهایی است که میتوان درباره آن نوشت که در این کوتاه نوشته نمیگنجد.
۵۷۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902705